شرح فلسفی رباعیات خیام: بر من قلم قضا چو بی من رانند
سرنوشت بازیگوش
تراژدی خیامی
38
بر من قلم قضا چو بی من رانند
پس نیک و بدش ز من چرا میدانند؟!
دی بی من و امروز چو دی بی من و تو
فردا به چه حجتم به داور خوانند؟!
در اینجا نیز شاعر، به رسم همیشگی خود، مسألهای را که از شدت بداهت و روشنی در نظر اکثریت مغفول مانده است گوشزد میکند. مسأله بسیار ساده و از امور روزمره است: هیچ خرد و منطقی نمیپذیرد که کسی را که به اختیار و اراده خود پای به یک بازی نگذارده و جبر طبیعت او را وارد آن کرده، و تازه پس از آن جبر زمانه و محیط تا حد زیادی در روند افعال او تاثیر گذار بوده است، به پای میز محاکمه بکشانند. آیا ممکن است کسی را که خود با اراده خود وارد یک بازی نشده و خود در انتخاب شرایط بازی حقی نداشته وارد به اصطلاح یک «آزمون و امتحان» کرد و بعداً او را از برای آن بازخواست نمود؟ روشن است که این وضعیت برای عدهای موجه و تثبیتشده به نظر میرسد، اما در ترازوی خرد، در ذاتِ یک چنین عملی ستم و بیعدالتی وجود دارد و از اساس ستمی که در گسترده بازی و ابتدای و حین آن وجود دارد، عدالت انتهای آن را زیر سؤال میبرد.
به بیانی روشنتر، این انتخاب خود انسان نبوده است که قدم در جهانی که در آن نیکی و بدی، کمی و بیشی، و خوشی و ناخوشی وجود دارد بگذارد. امتحان و آزمون، حتی در معنای مطابق با خرد بشری، تنها در شرایطی عادلانه خواهد بود که فرد آگاهانه به طرزی خودخواسته با اختیار خویش در آن گام نهد، و از همان آغاز مسؤولیت خود را در آن بپذیرد و تصدیق کند که نتایج حاصله از آن تماماً بر عهد او خواهد بود. وقتی یک چنین حق انتخابی برای فرد در زندگی وجود نداشته است، فرض وجود قضاوت و داوری نیز در انتهای کار بر مبنای عدالت ناب نخواهد بود.[1]
ناگفته نماند که در اینجا شاعر از اعتقادات خویش سخنی نمیگوید، بلکه به عادت همیشگی خویش در رباعیات، یک مقوله رایج را نقد میکند و به طرزی خردمندانه عیوب و خلل موجود در آن را بر میشمارد، کما اینکه در باب بسیاری از مسائل مابعدالطبیعه نیز که خارج از حیطه دین و آیین قرار میگیرند، اینچنین عمل میکند. پس در اینگونه موارد، شاعر از گزارههایی شخصاً پذیرفتهشده سخن نمیگوید و حتی انکار رسمی شخصی خود را نیز آشکار نمیسازد، بلکه صرفاً یک گزاره را فارغ از آن که از کجا و از چه کسی صادر شده، از بیرون همچون یک ناقد تیزبین مورد واکاوی و تشریح قرار میدهد و موارد ضعفی را که با خرد همخوانی ندارد گوشزد میکند؛ مواردی که در عین بداهت و روشنی، به واسطۀ پذیرش پیشفرضگونه مفاهیم و گزارهها، از نگاه بشری افراد دور مانده، و خود شاعر نیز، تنها با نگاهی بیطرفانه و فارغ از جهان اعتقادات قلبی، قادر به کشف و بازگویی آنها شده است.
پس در اینجا نیز قصد او ارایه خوانشی جبری از وجود انسان در هستی نیست، بلکه ارایه نقدی خردمندانه و بیطرفانه از یک پیشفرض و گزاره رایج است، تا اینگونه خلل و نقایص ارزشی و نه هستیشناسانه آن آشکار سازد، چرا که چنین امری در یک نظام ناعادلانه میتواند ممکن باشد، اما مسأله آن است که معتقدان به یک چنین نظام آزمون و داوریای، تمامیت دستگاه مورد بحث را عادلانه و مبتنی بر حق فرض میکنند. او همواره در باب ارزش وجودی اینگونه اعتقادات قلبی مشیی ندانمگرایانه را که مختص به مفاهیمی است که در ترازوی خرد ناب قابل ارزیابی نیستند در پیش میگیرد، اما در باب ارزش و اعتبار اخلاقی یک چنین نظامهای اعتقادیای، این حق را برای خود قائل است که به سنجش و ارزیابی آنها دست بزند.
[1] عدهای در عالم الهیات اسلامی-عبری از عالمی پیش از عالم واقع سخن میگویند – که گاه با نام «ذر» شناخته میشود – که آدمی در آن برخی انتخابها را انجام داده و مسؤولیت امروز او بر بنیان اقرار دیروز او بنا گشته است. هر چند خلق یک چنین مفهومی در عالم الهیات ذاتاً نشان از آن دارد که الهیدانان ادیان ابراهیمی نیز به ضرورت مسؤولیت و حق انتخاب زندگی در جهان کنونی نیک واقف بودهاند، اما این توجیه تا زمانی که خارج از دایره محسوسات و گزارههای خردمندانه است، و از سویی هیچ کس نیز از یک چنین گواهی و اقراری چیزی در خاطر ندارد، نمیتواند برای اشخاصی همچون خیام قابل بحث و از جمله مقولات ابطالپذیر تلقی گردد.