میخانۀ متروک

گاه‌نوشته‌های عبدالحسین عادل‌زاده

میخانۀ متروک

گاه‌نوشته‌های عبدالحسین عادل‌زاده

میخانۀ متروک

در ناپیداترین نقطه دیار وجود هر یک از ما، در گم‌ترین کوچه هستی‌مان، سرایی است؛
این مرکز ثقل هستی آدمی، برای هر کس رنگ و بویی خاص خودش را دارد؛
من اما بسیار گشتم در پی بازار یا صومعه یا مسجد یا قصر یا حمام یا عمارت و بلکه خانقاهی؛
لیک در نهایت نصیبم از این میانه، تنها میحانه متروک بود.

سرنوشت بازیگوش

تراژدی خیامی

13

 

این کوزه چو من عاشق زاری بوده‌ست

در بند سر زلف نگاری بوده‌ست

این دسته که بر گردن او می‌بینی

دستی‌ست که برگردن یاری بوده‌ست

در این‌جا با تسجم هنری دیگری از شدن و گذرایی در غالب مفاهیم و واژگان رو‌به‌رو هستیم؛ خیام بارها و بارها به اشکال گوناگون مفهوم شدن و گذرایی را بیان کرده است، تا میزان تاثیرگزاری آن در مخاطب هر چه بیشتری شود؛ البته این قضیه بیش از هر چیز دیگر، ناشی از تاثیرات عمیقی است که گذرایی و فانی بودن هستی بر او نهاده.

اما در تمامی این تعبیرات یک گرایش روانیِ مشترک وجود دارد؛ و آن این است که او عاری از هرگونه وهم و سرمستی با دیدی کاملا باز به سرشت جهان می‌نگرد و در این مواقع وجود او از هر گونه وهم سرمستانه تهی است. اما در بسیاری موقعیت‌ها، برای رهایی از تلخی برآمده از آ‌گاهی نسبت این سرشت فانی و تراژیک، ورود به وضعیت مستی را تجویز می‌کند و فرد را به رضا دادن به سرنوشت محتوم خود و عشق به آن دعوت می‌کند.

در اینجا قیاس میان خویشتن و کوزه، پل زدن از لحظه‌ای به لحظۀ دیگر است؛ و متعاقب آن، فهم سرشت هستی؛ از بودن به نابودن؛ به تبدیل شدن به چیزی غیر خود؛ روند مکرر زوال و باززایی و شدن‌های پیوسته؛ همچون تمثیل افرادی که سوار بر یک چرخ‌و‌فلک هستند و در عین آنکه فاصله‌شان از یکدیگر همواره ثابت باقی می‌ماند، اما نسبت‌هایشان در روند مکرری از شدن و باز آمدن تغییر می‌کند.

شاید اگر بتوان نام تمامی این‌ها را مابعد‌الطبیعه گذارد، همگی مابعد‌الطبیعۀ ازلی و واقعی هستی نام می‌گیرند که با مثال‌هایی ساده اما کوبنده‌، یک جهان‌بینی سترگ را جلوه‌گر می‌سازند. به هر رو نیاز به تفسیر و دادن معنا به جهانی که در آن زیست می‌کنیم از عناصر ذاتی آ‌گاهی و خودآ‌گاهی در بشر است؛ و کسی را نمی‌توان یافت که بتواند اثبات کند که از هر هرگونه‌ای تفسیر و تلقی در باب موجودیت خویشتن و هستی تهی است. حتی اعتقاد به محض‌ترین پوچی وجود نیز در نهایت یک سیستم و جهان‌بینی می‌توان نام گرفت که از جهاتی به نوعی مابعد‌الطبیعه شبیه تواند بود. تا وقتی با عنصر آ‌گاهی در آدمی رو‌به‌رو هستیم، امکان ندارد که اجزای پراکنده هستی همچنان بدون معنا باقی بمانند؛ چرا که ذات خودآ‌گاهی در اولین گام با ایجاد تشخص میان خود و جهان، به اولین مرحله از تصدیق و بازشناخت هستی‌شناسانه وارد شده است.

اما آنچه که به تعبیرات هستی‌شناسانۀ خیامی صبغه‌ای خاص می‌بخشد، روح واقع‌گرایی‌ای است که عاری از هرگونه وهم مسخ‌کننده است. او به‌روشنی میان مستی و هستی در شعر خود مرزی واضح ایجاد می‌کند و هرگز مستی خود و تلقی ذهنی‌ای را که در آن وضعیت از وجود دارد، به عنوان واقعیت عرضه نمی‌کند. خوش بودن عیناً در تضاد و تقابل با ناخوش بودن پایان کار پدیده‌ها است. او برای خوشیِ خود دلیلی ناخوش عرضه می‌کند، و عدم دوام و نزدیک بودن نیستی را، علتی برای خوش بودن و بهره‌‌مندیِ کامل از اندک زمان موجود می‌داند.

به تعبیری، او در قامت تفسیرگر صادق هستی ظاهر می‌شود، و در کلام او می‌توان پایۀ هر احساسی را به‌عینه و به ‌ساده‌ترین وجه ممکن لمس کرد. مستی و نشاط او هم‌آغوش و دوش‌به‌دوش مرگ و نیستی حرکت می‌کند و از آن نیرو می‌گیرد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۰۳
عبدالحسین عادل زاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی