میخانۀ متروک

گاه‌نوشته‌های عبدالحسین عادل‌زاده

میخانۀ متروک

گاه‌نوشته‌های عبدالحسین عادل‌زاده

میخانۀ متروک

در ناپیداترین نقطه دیار وجود هر یک از ما، در گم‌ترین کوچه هستی‌مان، سرایی است؛
این مرکز ثقل هستی آدمی، برای هر کس رنگ و بویی خاص خودش را دارد؛
من اما بسیار گشتم در پی بازار یا صومعه یا مسجد یا قصر یا حمام یا عمارت و بلکه خانقاهی؛
لیک در نهایت نصیبم از این میانه، تنها میحانه متروک بود.

سرنوشت بازیگوش

تراژدی خیامی

10

 

ای چرخ فلک خرابی از کینه توست

بیدادگری شیوۀ دیرینۀ توست

ای خاک اگر سینۀ تو بشکافند

بس گوهر قیمتی که در سینه توست

همان‌گونه که پیشتر اشاره کردیم، در گذشته حوادث زمینی و تغییرات و تحولات رخ‌داده در آن را در ارتباط مستقیم با آسمان و تغییرات و تحولات آن می‌دانستند، و گذر زمان را که خود باعث بروز انواع تغییرات و دگرگشت‌ها در زمین می‌شد ناشی از چرخش گنبد یا چرخ فلک می‌پنداشتند. از همین رو، پیری و مرگ نیز از جمله برایندهای مستقیم چرخ فلک و تحولات حادث‌شده در آن تصور می‌شد. اگر بخواهیم در باب این تلقی خاص مردم باستان سخن بگوییم، حدیث مفصل خواهد شد که در اینجا ضرورتی برای بیان آن وجود ندارد، اما اینکه در تصور گذشتگان تحولات فلکی باعث بروز تغییرات زمینی می‌شد از این امر ناشی می‌گردید که آمد و شد فصل‌ها و رستاخیز و خزان طبیعت با گردش صور فلکی و حرکات آنها هماهنگ بود، از همین در نگاه مردم این تصور شکل گرفته بود که فعل و انفعالات آسمانی است که سرنوشت و تقدیر زمینیان را رقم می‌زند؛ و این‌گونه در اکثر تمدن‌ها از «قضای آسمان» سخن گفته می‌شده است، و در علوم نجومی به سعد و نحس بودن ایامی بخصوص باور پیدا کرده بوده‌اند.

اما وجه برجسته این تصور در تفکر خیام، همان گردش چرخ فلک و حرکت آن است، که همانا مفهوم زمان را حتی بر مبنای علوم امروزی نیز توجیه می‌کند. زمان و حرکت لازم و ملزوم یکدیگر اند و گذر زمان لزوماً تغییر و حرکت را در پی دارد، و اگر نباشد شدن و حرکت، زمان نیز دیگر معنایی نخواهد داشت و رکود و ثبات بر هستی حکفرما خواهد شد. به عبارتی دیگر، نفس زمان از شدن و دگرگونگی ناشی می‌شود و تنها با مشاهدۀ تغییرات حادث‌شده در پدیده‌ها است که می‌توان به وجود زمان و گذر آن صحه گذاشت و آن را تصدیق کرد.

اینکه در بیت نخست به فلک و در بین دوم به خاک پرداخته شده، اشاره به پیوندی دارد که میان گردش و حرکت فلک، و ذات تغییر و دگرگونی در عالم خاک دیده می‌شود. «گوهر»ی که در مصرع چهارم از آن سخن رفته است، به جوهرۀ وجودی انسان اشاره دارد که به او هوش و خودآ‌گاهی ارزانی داشته تا به واسطۀ آن جهان اطراف خود را ادراک کند و بر پدیده‌ها آ‌گاهی و اشراف بیابد. این گوهر یا جوهر ذاتی چیزی جدای از خاک بی‌جان و اشیای بدون آ‌گاهی است، اما تا وقتی که قوام جسمی فرد بر جای خود استوار است و هنوز می‌تواند محلی مناسب برای فعالیت و دوام این گوهر باشد، می‌توان تأثیر و تأثّر آن را در عالم خاک متصور بود، اما با اضمحلال و «خرابی» کالبد خاکی، گوهر هوش بشری نیز فرو می‌پاشد و از عالم خاک محو می‌گردد. فراسوی گسترۀ خاک، سخن گفتن در باب این گوهر بشری خارج از حیطه خرد است.  

تمامی این سخنان گریز دوباره‌ای است به همان مشکل خیامی که همواره و هرکجا که از لزوم مستی در رباعیات سخن رفته، به‌نوعی از آن نیز یاد شده است، تا ضرورت مستی که محوکننده تلخی این مشکل هستی‌شناسانه است، به جادوی شفابخش آن توجیه گردد.

واقعیت زوال و فانی بودن: اینجا برخلاف بحث‌هایی که معمولاً در این‌باره در می‌گیرد مسأله قبول یا رد معاد نیست؛ بلکه مسأله اصلی نوع سرمستی‌ای است که هر فردی به آن در می‌آویزد تا زهر این واقعیت ناخوشایند را به نوعی فرو بنشاند: عده‌ای به نوش‌داروی امیدها و دلگرمی‌های آینده و سرای جاودانی موعود زهر این واقعیت را به جوهر سرمستی مرهم می‌گذارند، و عده‌ای دیگر با سرمستی شراب و  گوهر فراموشی گذشته و آینده و زیستن در بحبوحۀ حال و اکنون. در نهایت هر دو پرده‌ای از یک تصور ذهنی بشری را که آفریننده یک وهم ذهنی است بر چهرۀ واقعیت می‌کشند؛ تا این‌گونه اگر مغز و جان هستی که همانا واقعیت آن است ناگوار ‌باشد، با رنگ و رویه‌ای دیگر به آن بنگرند؛ تا بلکه جلوه‌ای هر چند موقت اما زیبا از آن را نظاره کنند و تصور دوام و بقا برای آنان میسر گردد.

اگر تندبادی براید ز کنج

به خاک افگند نارسیده ترنج

ستمکاره خوانیمش ار دادگر

هنرمند دانیمش ار بی‌هنر

اگر مرگ دادست بیداد چیست

ز داد این همه بانگ و فریاد چیست

ازین راز جان تو آ‌گاه نیست

بدین پرده اندر تو را راه نیست[1]



[1] فردوسی، شاهنامه، سهراب.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۴/۱۳
عبدالحسین عادل زاده

نظرات  (۱)

سلام 

مطالبت عالیه. 

حکیم عمر خیام به همه‌ی جوانب اشاره داشته و  تقریبا به همه‌ی موارد اشاره کرده.

 

شعر فردوسی را هم با وجودیکه قبلا خوانده بودم ولی لذت بردم. 

 

تفسیرهات هم همه خواندنی هست. 

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی