میخانۀ متروک

گاه‌نوشته‌های عبدالحسین عادل‌زاده

میخانۀ متروک

گاه‌نوشته‌های عبدالحسین عادل‌زاده

میخانۀ متروک

در ناپیداترین نقطه دیار وجود هر یک از ما، در گم‌ترین کوچه هستی‌مان، سرایی است؛
این مرکز ثقل هستی آدمی، برای هر کس رنگ و بویی خاص خودش را دارد؛
من اما بسیار گشتم در پی بازار یا صومعه یا مسجد یا قصر یا حمام یا عمارت و بلکه خانقاهی؛
لیک در نهایت نصیبم از این میانه، تنها میحانه متروک بود.

سرنوشت بازیگوش

تراژدی خیامی

22

 

چون نیست حقیقت و یقین اندر دست

نتوان به امید شک همه عمر نشست

هان تا ننهیم جام می از کف دست

در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست

خیام در بسیاری از رباعیات خود کلید حل مشکل خود را که در رباعی نخست نیز از آن سخن گفته بود، استغراق مستانه در زیبایی‌ می‌داند. در ادامه ره‌یافت خود در مواجهه با واقعیت سهمگین و ناگوار هستی، او در اینجا به تشریح این موضوع می‌پردازد که چرا طریق مستی را برگزیده است. پیشتر در توضیحات رباعی 20 بیان کردم که چرا او نمی‌تواند انگارۀ بیم امید نسبت به جهانی جز این جهان را در درون خود هضم کند. حال در ورای تمامی آن اندیشه‌های درونی که به هیچ رو نمی‌تواند خرد او را به پذیرش یک چنین خیال دلخوش‌کننده‌ای ترغیب کند، تنها مجرای شک باقی می‌ماند. به عبارتی، وقتی نتوان با امید به وجود واقعیتی برتر مست شد، چون واقعیت جهان نمی‌تواند در باب وجود واقعیتی برتر آدمی را به یقین برساند، نمی‌توان با شک خود را دلخوش و امیدوار نگاه داشت. خیام در اینجا به وضوح قدرت خرد خود را نمایان می‌سازد، به‌گونه‌ای که می‌گوید چون خرد من در باب هیچ واقعیت امیدبخشی نمی‌تواند به یقین دست بیابد، باور موضوعی تنها از سر ایمان و تلقین امر ناشدنی است که لااقل از شخصی در جایگاه خیام بر نمی‌آید. او در پی «خبر» است! و این تنها گونه‌ای خبر (یقین) است که در واری می و مستی، می‌تواند واقعیت هستی را برای او به‌گونه متفاوت از آنچه هست جلوه‌گر سازد.

پس اگر واقعیت هستی، با صلابتی آهنین و تغییرناپذیر، همچنان راه خود را می‌رود و از ورای آن نمی‌توان به حقیقتی والاتر دست یافت، برای تحمل ناگواری و وحشت وجود تنها راه ممکن برای انسان خردمند مستی می و وهم دوام برآمده از آن است، نه چیز دیگر. نیروی خرد خیام مانع از آن است که به نیروی افسانه‌ها و احتمالات دلگرم شود، و این تنها فراموشی مستی است که برای لحظاتی ولو کوتاه می‌تواند بار سنگین آ‌گاهی و ادراک واقعیت وجود را از دوش او بر دارد.

او به‌شدت به واقعیت وجود آ‌گاه است، و همین سرشاری و فوران آ‌گاهی است که او را بیش از هر کس دیگر به مستی می محتاج کرده است.

افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد

وز دست اجل بسی جگرها خون شد

کس نامد از آن جهان که پرسم از وی

کاحوال مسافران دنیا چون شد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۷/۰۴
عبدالحسین عادل زاده

نظرات  (۲)

بسیار عالی

روحت شاد. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی